دبستان نرجس ناحیه 6 اصفهان
| ||||||
« خیال پدر»یاد آمدم که در دل شبها هزار باردست نوازشم به سر و رو کشیده بود کی لذت وصال بدین حد رسیده بودچون محو شد خیال پدر از نظر مرااشکی به روی گونه زردم چکیده بودشاعر:سهراب سپهری [ چهارشنبه 94/2/9 ] [ 10:42 عصر ] [ کلاس چهارم الف ]
[ نظرات () ]
[ پنج شنبه 94/2/3 ] [ 11:0 عصر ] [ کلاس چهارم الف ]
[ نظرات () ]
[ سه شنبه 94/1/25 ] [ 11:22 عصر ] [ کلاس چهارم الف ]
[ نظرات () ]
میلاد مسعود
گل سر سبد الهی
ریحانه بوستان نبوی
یاس خوش بوی علوی
معصومه مظلومه ی علی و
شفیعه روز تنهایی
حضرت زهرای مرضیه سلام الله علیها
بر تمام زنان و مادران مبارک باد
[ جمعه 94/1/21 ] [ 1:44 صبح ] [ کلاس چهارم الف ]
[ نظرات () ]
[ جمعه 94/1/21 ] [ 1:43 صبح ] [ کلاس چهارم الف ]
[ نظرات () ]
به یاد مادر
امروز با شاخه گلی سرخ ودستانی لرزان به دیدارت می آیم [ جمعه 94/1/21 ] [ 1:26 صبح ] [ کلاس چهارم الف ]
[ نظرات () ]
[ سه شنبه 94/1/18 ] [ 11:31 عصر ] [ کلاس چهارم الف ]
[ نظرات () ]
9واقعیت در مورد عطسه
بااینکه واکنش به عطسه کردن در فرهنگهای مختلف، متفاوت است اما بخش اعظم آن یکسان و جهانی است. عطسه به علتهای مختلف اتفاق میافتد، مثل قرارگیری در معرض نور زیاد، تغییر دمای ناگهانی، نسیم هوای سرد، عفونتها و بیماریهای مختلف و … در زیر به حقایقی جالب درمورد عطسه اشاره میکنیم: [ سه شنبه 94/1/18 ] [ 11:24 عصر ] [ کلاس چهارم الف ]
[ نظرات () ]
[ جمعه 94/1/7 ] [ 6:58 عصر ] [ کلاس چهارم الف ]
[ نظرات () ]
خدا چه می خورد؟حکایت است که پادشاهی از وزیرخدا پرستش پرسید: بگو خداوندی که تو می پرستی چه می خورد، چه می پوشد ، و چه کار می کند و اگر تا فردا جوابم نگویی عزل می گردی. وزیر سر در گریبان به خانه رفت . وی را غلامی بود که وقتی او را در این حال دید پرسید که او را چه شده؟ و او حکایت بازگو کرد. غلام خندید و گفت : ای وزیر عزیز این سوال که جوابی آسان دارد. وزیز با تعجب گفت : یعنی تو آن میدانی؟ پس برایم بازگو ؛ اول آنکه خدا چه میخورد؟ - غم بندگانش را، که میفرماید من شما را برای بهشت و قرب خود آفریدم. چرا دوزخ را برمیگزینید؟ - آفرین غلام دانا. - خدا چه میپوشد؟ - رازها و گناه های بندگانش را - مرحبا ای غلام وزیر که ذوق زده شده بود سوال سوم را فراموش کرد و با شتاب به دربار رفت و به پادشاه بازگو کرد ولی باز در سوال سوم درماند، رخصتی گرفت و شتابان به جانب غلام باز رفت و سومین را پرسید. غلام گفت : برای سومین پاسخ باید کاری کنی. - چه کاری ؟ - ردای وزارت را بر من بپوشانی، و ردای مرا بپوشی و مرا بر اسبت سوار کرده و افسار به دست به درگاه شاه ببری تا پاسخ را باز گویم. وزیر که چاره ای دیگر ندید قبول کرد وبا آن حال به دربار حاضر شدند پادشاه با تعجب از این حال پرسید ای وزیر ای چه حالیست تو را؟ و غلام آنگاه پاسخ داد که این همان کار خداست ای شاه که وزیری را در خلعت غلام و غلامی را در خلعت وزیری حاضر نماید. پادشاه از درایت غلام خوشنود شد و بسیار پاداشش داد و او را وزیر دست راست خود کرد [ جمعه 94/1/7 ] [ 6:48 عصر ] [ کلاس چهارم الف ]
[ نظرات () ]
|
||||||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |