هدفهای آموزش در دوران اولیه کودکی میتوان به شرح زیر بیان کرد:
اجتماعی شدن، دستیابی به ارزشها، کسب صلاحیت فکری، یادگیری نظامهای زبانی، یادگیری راههای بیان خودیابی، یادگیری مهارت های جسمانی، کسب خودمختاری شخصی.
الف) اجتماعی شدن
در جامعه ما خانواده به عنوان اولین نهاد اجتماعی مطرح است. در امر اجتماعی کردن کودک در هر کاری، از تعلیم آداب توالت رفتن گرفته تا آموزش شیوه غذا خوردن، لباس پوشیدن و ایجاد رابطه با دیگران در وهله اول والدین مسوول هستند. مهد کودک یا مدرسه، همراه با دیگر موسسات باید در هر چه بیشتر اجتماعی کردن کودکان با خانواده مشارکت داشته باشد؛ البته کودک در سالهای اول زندگی به صورت فردی کاملا اجتماعی شده در نمیآید. طی سالها با موفقیت های تازه بیشتری آشنا میشود و بر اعمال و روابط بیشتری تسلط پیدا می کند. مهد کودک و سالهای دبستان میتوانند برای کودک به صورت خط حایلی درآیند که او را در راه رسیدن به دنیای بزرگ خارج از محیط خانواده یاری دهد.
ب) دستیابی به ارزش ها
هنگامی که کودک خردسال وارد روند آموزش رسمی میشود، فردی خودمحور است. نظام انگیزشی کودک عبارت است از: برخورد با نیاز و خواستههای ضروری خود او و پاسخ به درخواستهای والدینش. لازم است این نظام آن چنان گستردگی پیدا کند که موجب گرایش کودک به درک اندیشه و احساس دیگران شود. او باید نظام ارزشی فرهنگ بزرگسالان را نیز جذب کند. گاه کودک نظامهای انگیزشی را از طریق الگو قرار دادن اطرافیان میآموزد. در مواردی دیگر شاید مربیان بخواهند برنامههای تنظیم شدهای را ارائه کنند تا از آن طریق کودک به نظامهای انگیزشی مورد قبولی نزدیک شود.
ج) کسب صلاحیت فکری
یکی از اساسی ترین هدفهای آموزشی در همه سطوح یاری افراد در ایجاد ارتباط هوشمندانه با محیط اطراف خود است. لازمه این امر آن است که فرد به برخی اطلاعات درباره جهان دسترسی داشته باشد. و نیز در راه به انجام رساندن این اطلاعات و سازمان دادن آنها به شکلی مناسب دارای مهارتهایی باشد تا بتوانند به نتیجهای کلی برسد و اطلاعات جدید را به صورت یک نظام دانشی قابل رشد شکل دهد. این امر به معنی فرا رفتن از پرورش ادراکی یا آموزش حسی است تا کودک به مدد آن معنی و مفهوم احساس ها را تشخیص دهد. کودک باید برای تنظیم سیستم آگاهی خویش به ادراکات خود نظم دهد و به طریقی آنها را به صورت زبانی درآورد.
د) یادگیری نظامهای زبانی
بسیاری از کودکان پیش از ورود به مدرسه بر ساختارهای اساسی زبان مادری تسلط پیدا کرده اند و توانایی اداکردن و شنیدن لغات بسیار زیادی را به دست آوردهاند؛ اما دیگر کودکان از عهده این کار بر نمیآیند. لازم است مربیان از ابتدای امر نیازهای کودکان در زمینه یادگیری زبان را تشخیص داده و آنان را در راه آموختن این نظام و نیز در راه گسترش مهارتهای زبانی افراد صلاحیت دار یاری کند.
هـ) یادگیری راههای بیان خود
کودکان خردسال در حال عادی تا حد زیادی قادر به بیان خود هستند، تنها وسیله قابل استفاده برای کودکان محسوب نمیشود.
هنر، موسیقی و تحرک، راههای دیگر بیان به شمار میآیند. کودکان باید مهارتهای اساسی را در کاربرد این واسطهها بیاموزند تا بتوانند نیات خود را به انجام برسانند.
و) زیبایی شناسی
درک زیبایی یک مقوله فرهنگی محسوب میشود. و کودکان آن را از راههای گوناگون یاد می گیرند. زیبایی شناسی باید بخشی از هر برنامه کودکان خردسال را تشکیل دهد و به گونهای ارائه شود تا کودکان بتوانند به معیارهای خاصی خود درباره زیبایی و به راههای قضاوت درباره آن برسند.
ز) یادگیری مهارتهای جسمانی
آموزش یک رشته مهارتهای جسمانی باید بخشی از برنامه مهدکودک ها و کودکستانها را تشکیل دهد. این مهارتها عبارتند از: انجام حرکتهای عضلات بزرگ که در فعالیتهایی چون دویدن، کوهنوردی یا سوار شدن بر وسایل چرخدار دیده میشود. داشتن مهارتهایی در انجام اعمال عضلات کوچک که آن نیز دارای اهمیت است.
ح) کسب خودمختاری شخصی
این هدف تا حد زیادی تمام هدفهای دیگر را که قبلا بیان شدند نیز شامل میشود. کودک باید برای نیل به خودمختاری شخصی، لیاقت خویش را افزایش دهد، به پرورش نوعی حس استقلال در عمل و گسترش مجموعهای از ارزشها بپردازد و اعمال خود را براساس آن بنیان نهد. لیاقت در سالهای اول کودکی همان توانایی و مراقبت از خود به حساب میآید. حتی مهارتهایی چون پوشیدن و درآوردن لباس به رغم آن که مهارتهایی ابتدایی هستند برای کودک اهمیت دارند. هر قدر شایستگی کودک زیاد میشود، به همان نسبت اعمال وی وابستگی کمتری به خواستهها و تقاضاهای اطرافیان بزرگسالش پیدا میکند و این اعمال بیشتر تابع تصمیمات شخصی وی میشوند.