سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دبستان نرجس ناحیه 6 اصفهان
 
لینک دوستان

 

 

 

سرای احمد امشب رشک طور است
زمین و آسمان غرق سرور است
نهد پا در جهان دخت محمد(ص)
به راهش از جهان گلریز حور است
پیامک(اس ام اس) ولادت حضرت فاطمه(س) و روز زن
میلاد حضرت بتول و هدیه آسمانی خدا به رسول، بانوی ملکوت و جبروت، حضرت صدیقه طاهره (س) گرامی باد.
پیامک(اس ام اس) ولادت حضرت فاطمه(س) و روز زن
امشب، آسمان مکه آذین¬بند قدوم دختر خورشید است و کعبه و زمزم و صفا، سرود خوان آمدن کوثر جاری رسول خدایند.
ولادت حضرت فاطمه(س) مبارک باد.
پیامک(اس ام اس) ولادت حضرت فاطمه(س) و روز زن


پیامک تبلیغاتی
[ جمعه 93/1/29 ] [ 12:28 صبح ] [ کلاس پنجم ب ] [ نظرات () ]

 


پیامک تبلیغاتی
[ جمعه 93/1/29 ] [ 12:22 صبح ] [ کلاس پنجم ب ] [ نظرات () ]

به یاد مادر 

هنوز هم هر جا نامت را می‌شنوم...
به لرزه می‌افتم ماد­رم...
هر جا مادری را با فرزندش می‌بینم..
زیر لب می‌گویم من هم روزی مادر داشتم...
من هم روزی گرمای وجودش را داشتم...
مادرم ­ کاش می‌دانستی این روزها بیشتر از گذشته به وجودت احتیاج دارم..
اما می‌دانم تو هنوز هم پیش خدا واسطه‌ی حل مشکلات من هستی...
این اطمینان را، از آرامش قلبم دارم...



کاش باشی و بتوان شامه پر کرد از بوی تو،

ای شب‌بوی شب‌های بی‌بوی من.

کجایی ای منِ من؟

کجایی ای من؟

تا جانی دوباره بخشی این من را ...

بی تو این من تهی است، هیچ است و پوچ

با تو این من، من است.

آری با توام ای مادرم ...

روحت شاد و آرام مادرم ...

با توام مادرم


پیامک تبلیغاتی
[ پنج شنبه 93/1/28 ] [ 1:24 صبح ] [ کلاس چهارم الف ] [ نظرات () ]

متن و جملات زیبا برای مادر

کارت پستال تبریک روز مادر

 

*
چَـند سالـــه دارم آهنــگهـــای مختلـــفو امتحــان میکنــم
ولــــــــــــی هنـــــوز هیــــچ آهنگــــی
مــــــــثِ لالایی تــــو آرومـــم نمیکنــد
مــــــــ♥ــــــــادر
*
*

مادر یعنی به تعداد همه روزهای گذشته تو ، صبوری
مادر یعنی به تعداد همه روزهای آینده تو ، دلواپسی
مادر یعنی به تعداد آرامش همه خوابهای کودکانه تو، بیداری !
مادر یعنی بهانه بوسیدن خستگی دستهایی که عمری به پای بالیدن تو چروک شد !
مادر یعنی بهانه در آغوش کشیدن زنی که نوازشگر همه سالهای دلتنگی تو بود !
مادر یعنی باز هم بهانه مادر گرفتن . . .
*
*
اگر 4 تکه نان خیلی خوشمزه وجود داشته باشد و شما 5 نفر باشید ، کسی که اصلا از مزه آن نان خوشش نمی آید مطمئنا مادر است .
*
*
*
*
مادر، دستی بر گهواره دارد و دستی در دست خدا.
آن‌گاه که مادر، گهواره را تکان می‌دهد ، عرش خدا به لرزه درمی‌آید.
و همه‌ی فرشتگان سکوت می‌کنند تا زیباترین سمفونیِ هستی را بشنوند:
لالایی مادر
*
*
نبودنِ تــو
فقط نبودنِ تو نیست
نبودنِ خیلی چیزهاست…
کلاه روی سَرمان نمی‌ایستد!
شعر نمی‌چسبد…
پول در جیب‌مان دوام نمی‌آورد!
نمک از نان رفته!!!
خنکی از آب………….
” ما بی‌تو فقیر شده‌ایم ” مادر….
*
*


*
بچه که بودم دلم به گرفتن گوشه چادر مادرم و رفتن به بیرون خوش بود
اکنون بزرگ شده ام مادرم را می خواهم , نه برای گرفتن گوشه چادرش
می خواهمش که با گوشه چادرش اشکهایم را پاک کنم.
نه اینکه دلم خوش شود که می دانم نمی شود !
شاید آرام بگیرد با بوی خوش چادر مادرم
*

*
امروز با شاخه گلی سرخ ودستانی لرزان به دیدارت می آیم
این اشک های من از سردلتنگی است
دلتنگی برای بوسه زدن بر دستهای مهربانت
کاش بودی…
امروز دلم آتش گرفت ودوباره جای خالیت را حس کردم
می دانم جای تو خوب است
وفرشته های آسمان امروز را برایت جشن می گیرند
آخر میدانم که بهشت زیر پای توست….
کاش فقط امروز نگاهت را داشتم
خدایا کاش فقط یک بار دیگر
آغوشش را داشتم

*
*

 


پیامک تبلیغاتی
[ پنج شنبه 93/1/28 ] [ 12:46 صبح ] [ کلاس چهارم الف ] [ نظرات () ]
خدایا گریه نکن 


هوا گرفته بود ،

باران می بارید ،

کودکی آهسته گفت :
خدایا گریه نکن 
همه چیز درست میشه

گل

پیامک تبلیغاتی
[ پنج شنبه 93/1/28 ] [ 12:22 صبح ] [ کلاس چهارم الف ] [ نظرات () ]
 

مادر من فقط یک چشم داشت . من از اون متنفر بودم ... اون همیشه مایه خجالت من بود

اون برای امرار معاش خانواده برای معلم ها و بچه مدرسه ای ها غذا می پخت

یک روز اومده بود  دم در مدرسه که به من سلام کنه و منو با خود به خونه ببره

خیلی خجالت کشیدم . آخه اون چطور تونست این کار رو بامن بکنه ؟
به روی خودم نیاوردم ، فقط با تنفر بهش یه نگاه کردم وفورا   از اونجا دور شدم

روز بعد یکی از همکلاسی ها منو مسخره کرد و گفت  هووو .. مامان تو فقط یک چشم داره

فقط دلم میخواست یک جوری خودم رو گم و گور کنم .  کاش زمین دهن وا میکرد و منو ..کاش مادرم  یه جوری گم و گور میشد...

روز بعد بهش گفتم اگه واقعا میخوای منو شاد و خوشحال کنی چرا نمی میری ؟

اون هیچ جوابی نداد....

حتی یک لحظه هم راجع به حرفی که زدم فکر نکردم ، چون خیلی عصبانی بودم .

احساسات اون برای من هیچ اهمیتی نداشت

دلم میخواست از اون خونه برم و دیگه هیچ کاری با اون نداشته باشم

سخت درس خوندم و موفق شدم برای ادامه تحصیل به سنگاپور برم

اونجا ازدواج کردم ، واسه خودم خونه خریدم ، زن و بچه و زندگی...

از زندگی ، بچه ها و آسایشی که داشتم خوشحال بودم

تا اینکه یه روز مادرم اومد به دیدن من

اون سالها منو ندیده بود و همینطور نوه ها شو

وقتی ایستاده بود دم در  بچه ها به اون خندیدند و من سرش داد کشیدم که چرا خودش رو دعوت کرده که بیاد اینجا  ، اونم  بی خبر

سرش داد زدم  ": چطور جرات کردی بیای به خونه من و بجه ها رو بترسونی؟!"  گم شو از اینجا! همین حالا

اون به آرامی جواب داد : " اوه   خیلی معذرت میخوام مثل اینکه آدرس رو عوضی اومدم " و بعد فورا رفت واز نظر  ناپدید شد .

یک روز یک دعوت نامه اومد در خونه من درسنگاپور برای شرکت درجشن تجدید دیدار دانش آموزان مدرسه

ولی من به همسرم به دروغ گفتم که به یک سفر کاری میرم .

بعد از مراسم ، رفتم به اون کلبه قدیمی خودمون ؛ البته فقط از روی کنجکاوی .

همسایه ها گفتن که اون مرده

ولی من حتی یک قطره اشک هم نریختم

اونا یک نامه به من دادند که اون ازشون خواسته بود که به من بدن

ای عزیزترین پسر من ، من همیشه به فکر تو بوده ام ، منو ببخش که به خونت تو سنگاپور   اومدم و بچه ها تو ترسوندم ،

خیلی خوشحال شدم وقتی شنیدم داری میآی اینجا...

ولی من ممکنه که نتونم از جام بلند شم که بیام تورو ببینم!

وقتی داشتی بزرگ میشدی از اینکه دائم باعث خجالت تو شدم خیلی متاسفم..

آخه میدونی ... وقتی تو خیلی کوچیک بودی تو یه تصادف یک چشمت رو از دست دادی!!

به عنوان یک مادر نمی تونستم تحمل کنم و ببینم که تو داری بزرگ میشی با یک چشم

بنابراین چشم خودم رو دادم به تو...

برای من افتخار بود که پسرم میتونست با اون چشم  به جای من دنیای جدید رو بطور کامل ببینه

با همه عشق و علاقه من به تو

قلب مادر به اندازه‌ای گسترده است که همیشه می‌توانید بخشش و گذشت را در آن بیابید.

( اونوره دو بالزاک )

 

 

به یاد مادرم


پیامک تبلیغاتی
[ پنج شنبه 93/1/28 ] [ 12:12 صبح ] [ کلاس چهارم الف ] [ نظرات () ]
پیامک تبلیغاتی
[ دوشنبه 93/1/25 ] [ 10:47 عصر ] [ کلاس چهارم الف ] [ نظرات () ]


گردن به این انعطاف پذیری هم نوبره !

گروه اینترنتی  پرشین استار | www.Persian-Star.org


پیامک تبلیغاتی
[ دوشنبه 93/1/25 ] [ 10:45 عصر ] [ کلاس چهارم الف ] [ نظرات () ]

http://www.rittel-verlag.de/WebRoot/Store20/Shops/62618028/4ECB/AB75/762E/C875/FB38/C0A8/29BA/471E/Pythagoras-Animation.gif


پیامک تبلیغاتی
[ دوشنبه 93/1/25 ] [ 7:39 عصر ] [ کلاس دوم ب ] [ نظرات () ]

می گویند شخصی سر کلاس ریاضی خوابش برد. وقتی که زنگ را
زدند بیدار شد، باعجله دو مسأله را که روی تخته سیاه
نوشته بود یادداشت کرد .
و بخیال اینکه استاد آنها را بعنوان تکلیف
منزل داده است به منزل برد

و تمام آن روز وآن شب برای حل آنها فکر
کرد.

هیچیک را نتوانست حل کند، اما تمام آن هفته دست از کوشش بر
نداشت.
سرانجام یکی را حل کرد و به
کلاس آورد.

استاد بکلی مبهوت شد، زیرا آنها را بعنوان دونمونه
از
مسائل غیر قابل حل
ریاضی
داده بود.

اگر این دانشجو این موضوع را می دانست احتمالاً آنرا حل نمی
کرد،

ولی چون به خود تلقین نکرده بود که مسأله
غیر قابل حل است
،

بلکه برعکس فکر می کرد باید حتماً آن مسأله را حل کند سرانجام
راهی برای حل مسأله یافت.

برای آنکس که ایمان دارد ناممکن وجود
ندارد


پیامک تبلیغاتی
[ یکشنبه 93/1/24 ] [ 9:24 عصر ] [ کلاس چهارم الف ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

لینک های ویژه
امکانات وب


بازدید امروز: 30
بازدید دیروز: 79
کل بازدیدها: 336013