دبستان نرجس ناحیه 6 اصفهان
| ||||||
« خیال پدر»یاد آمدم که در دل شبها هزار باردست نوازشم به سر و رو کشیده بود کی لذت وصال بدین حد رسیده بودچون محو شد خیال پدر از نظر مرااشکی به روی گونه زردم چکیده بودشاعر:سهراب سپهری [ چهارشنبه 94/2/9 ] [ 10:42 عصر ] [ کلاس چهارم الف ]
[ نظرات () ]
[ پنج شنبه 94/2/3 ] [ 11:0 عصر ] [ کلاس چهارم الف ]
[ نظرات () ]
داده هایت ، نداده هایت و گرفته هایت را شکر می گویم
چون داده هایت نعمت ، نداده هایت حکمت و گرفته هایت امتحان است.
یادم باشد حرفی نزنم به کسی بر بخورد
[ چهارشنبه 94/2/2 ] [ 2:5 عصر ] [ معاونت آموزشی ]
[ نظرات () ]
یکی از مسافران پیرمردی بود که دسته گل سرخِ بسیار زیبایی در دست داشت، نزدیک او دختر جوانی نشسته بود که مرتب به گل های زیبای پیرمرد نگاه می کرد! به نظر می رسید از آنها خیلی خوشش آمده ... ساعتی بعد اتوبوس توقف کرد و پیرمرد باید پیاده می شد ... پیرمرد بدون مقدمه چینی دسته گل را به دختر جوان داد و گفت: مثل اینکه شما گل رُز دوست دارید؟ فکر می کنم همسرم هم موافق باشد که گل ها را به شما بدهم؛ به او خواهم گفت که این کار را کردم. دختر جوان از دریافت گل ها بسیار خوشحال شد و تشکر کرد . پیرمرد پیاده شد و اتوبوس دوباره به راه افتاد ... دختر بیرون را که نگاه می کرد ؛ پیرمرد را دید که به سمت قبرستان کنار جاده می رود ... * * گاهی بهترین و زیباترین چیزهای دنیا قابل دیدن و لمس کردن نیست و فقط باید از درون احساسشان کرد.
[ چهارشنبه 94/2/2 ] [ 2:1 عصر ] [ معاونت آموزشی ]
[ نظرات () ]
|
||||||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |